محل تبلیغات شما

آسمان خورشید را محو تماشای تو کرد

ماه را حیران حُسنِ عالم آرای تو کرد

 

بوستان را در دل افتاده ست تشویش از خزان

بلبلِ شیرین سخن را تا هم آوای تو کرد

 

عشق یعنی از خودت گامی برون آ تا به دوست

آنچه با من جذبه های ناب ایمای تو کرد

 

دست باید شست از خود نا گزیرم نا گزیر

بیخود از خود اینچنینم قدّ و بالای تو کرد

 

قصد معراج نگاهت در دلم افتاده است

ناشکیبایم فقط چشمان زیبای تو کرد

 

داغِ داغِ داغِ داغِ داغِ لبهای توام

دیده ای بامن چه لبهای شکر خای تو کرد؟

 

دست تقدیر خدا را بوسه باید زد به شوق

چون قضا ((یوسف)) تو را، ما را((زلیخای)) تو کرد

داغِ داغَ داغِ داغ

رندانه تر سرخیل رندان باش

عَدِیمُ النّظِیر

تو ,داغِ ,افتاده ,لبهای ,نا ,زیبای ,داغِ داغِ ,از خود ,چشمان زیبای ,زیبای تو ,فقط چشمان

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مین و زندگی